ماه فرصت های طلایی
 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان ندای وحی و آدرس nedayevahi.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1733
بازدید دیروز : 718
بازدید هفته : 14545
بازدید ماه : 45056
بازدید کل : 10436811
تعداد مطالب : 16946
تعداد نظرات : 80
تعداد آنلاین : 1


حدیث موضوعیاک مهدویت امام زمان (عج)اک آیه قرآناک

 
 
نویسنده : اکبر احمدی
تاریخ : پنج شنبه 9 / 2 / 1400

روزه‌ی قبول




مریم با عجله و عصبانی از اتاق لیلا بیرون اومد.
بعد از یه خداحافظی کوچیک با مامان لیلا رفت سمت در اتاق و رفت خونشون.


خانواده مریم و لیلا با هم همسایه بودند و بعضی روزها با اجازه مامانهاشون
می رفتند خونه ی هم و بازی می کردند، مخصوصا حالا که ماه رمضان بود
ومریم و لیلا هم سال اولی بود که روزمی گرفتن و تو
روزهای طولانی تابستان حوصلشون سر می رفت.


مامان لیلا رو صدا کرد تا ازش بپرسه مریم چرا ناراحت رفت خونشون؟
مامان دید لیلا جوابش رو نمیده بخاطر همین دیگه چیزی نگفت تا مریم
هروقت حالش خوب شد باهاش صحبت کنه.

مامان روزه بود و اون روز خیلی کار کرده بود بخاطر همین رفت
تا کمی استراحت کنه اما تا خوابش برد با صدای بلند تلویزیون از جا پرید.

کمی که گذشت لیلا رفت تو اتاقش و در رو محکم به هم زد، مامان
که تازه خوابش برده بود دوباره ازجا پرید و این دفعه خیلی حالش بد شده بود.

لیلا کمی تو اتاقش چرخید، حوصله اش سر رفت و دوباره اومد سراغ
تلویزیون.مامان رو دید که روی مبل نشسته وسرش رو بسته، آخه از
سرو صداهای لیلا نتونسته بود استراحت کنه و حالا سرش خیلی درد می کرد.


لیلا که برای مامانش ناراحت شده بود خودش رفت نشست کنار مامان
و گفت: من و مریم امروز با هم دعوامون شد و من دیگه
هیچ وقت باهاش آشتی نمی کنم.

چون وقتی داشتیم باهم بازی می کردیم خیلی تشنمون شده بود که
مریم گفت:خو ب ببریم آب بخوریم. ما هم که حواسمون نبود
روزه هستیم رفتیم و آب خوردیم و تازه بعدش یادمون افتاد.

مامان لبخندی زد و به مریم گفت:
شما دوتا چون حواستون نبوده اشکالی نداره
که آب خوردین و روزه هاتون درسته.

اما اگر کسی قهر کنه اون وقت روزه اش قبول نمیشه.
مریم هم حواسش نبوده پس حالا برو و باهاش آشتی کن.


لیلا دوباره گفت: آخه تقصیر مریم بود.
مامان گفت: فقط خوردن نیست که روزه رو باطل می کنه خیلی
کارهای دیگه هم هستن که خدا دوست نداره انجام بدیم مثل
دروغ گفتن،بداخلاقی، قهر کردن و... .

لیلا خودش هم از کارهایی که انجام داده بود ناراحت شد و
از مامان عذرخواهی کرد. بعد هم به مامان گفت:
پس من میرم زودتر با مریم آشتی کنم تا روزه ی هردوتامون قبول باشه.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط: ویژه نامه ها
 
 
این وب سایت جهت بسط وگسترش فرهنگ قرآنی ، با لا بردن سطح آگاهیهای دینی اعتقادی تربیتی